شهید یــوسف رضــا رضـــایی

جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران

شهید یــوسف رضــا رضـــایی

جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران

شهید یــوسف رضــا رضـــایی

آنچه ملاحضه می فرمائید در مورد شهید والا مقام یوسف رضا رضایی از شهدای دانش آموز شهرستان سوادکوه می باشد که به همت اعضای جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران پژوهش و ارائه شده است . انشاءالله مورد قبول قرار گیرد.
نام پدر : مهدی
تاریخ تولد : 1349/04/24
تاریخ شهادت : 1366/03/31
محل تولد : سوادکوه
گلزار شهدای روستای اتو سوادکوه
نحوه شهادت : اصابت گلوله توپ ومتلاشی شدن بدن
محل شهادت : عملیات نصر 4
منتظر نظرات و پیشنهادات و اطلاعات شما هستیم.

طرح لایه باز فتوشاپ وصیت نامه و زندگی نامه شهید یوسف رضا رضایی

شهید یوسف رضا رضاییشهید یوسف رضا رضایی

شهید یوسف رضا رضایی

شهید یوسف رضا رضایی

میثم میثم
۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۷:۵۱ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

جهت دریافت و مشاهده صفحات روی آن ها کلیک نمائید ....

شهید یوسف رضا رضایی


میثم میثم
۰۴ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۰۱ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر
میثم میثم
۰۴ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۵۵ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر
میثم میثم
۰۴ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۵۱ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر
میثم میثم
۰۴ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۴۷ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر
اینجانب یوسف رضا رضایی در تاریخ 28/3/1366 این نکات را در داخل سنگر نوشتم که اگر خداوند قبول کند و شهید شدم سفارشات من پس از شهادتم بشرح زیر است...

به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، شهید یوسف رضا رضایی به تاریخ 24/4/1349 در روستای اتو از توابع استان مازندران متولد شد. وی در فروردین 66 در عملیات نصر4 در شهر مائوت عراق روز  31/3/1366 به شهادت رسید اما پیکرش برنگشته بود. پدرش می‌گوید:

 

شهید یوسف رضا رضایی

 

«خبر آورده بودند که یوسف رضا مفقود شده است. من هم که در منطقه حضور داشتم برای گرفتن خبری و یافتن اثری به کردستان رفتم. صبح اول وقت جلوی در تعاون بودم تا ببینم اوضاع از چه قرار است. مسئول تعاون گفت: نام فرزند شما نه در لیست شهدا است و نه در لیست مجروحین، اینجا هم ما همه روزه با رادیو نام اسراء را گوش می دهیم نامش در بین اسراء نیز نبود.

پرسیدم در این عملیات شهدایی بوده اند که شناسایی نشده باشند؟

جواب داد: بیش از 20 جنازه شهید بوده اند که پلاک نداشته اند و همه را به همراه سایر شهدا به سنندج سردخانه پشت دریاچه منتقل کرده ایم تا توزیع شوند. به منطقه رفتم و به سردخانه محل نگهداری شهدا سر زدم گفتم پسرم مفقود شده و خبردار شدم چند جنازه که هنوز هویت شان شناسایی نشده در اینجا نگهداری می شود. گفتم ببینم شاید پسرم بین آنها باشد با احترام برخورد کردند و رفتیم تا جنازه ها را ببینیم وضع وحشتناکی بود بدن های متلاشی شده شهدا با اوضاع بسیار دردناکی در کف سردخانه انبار شده بود در میان اجساد بی هویت یوسف رضا را نیافتم ناامیدانه در حال برگشت بودم که جنازه ای که وضعیت درستی نداشت نظرم را جلب کرد پرسیدم: این جنازه کیست؟ گفتند: آن شهید پلاک دارد و شناسایی شده نگاهی به پیکرش کردیم صورتش کاملا متلاشی و قابل تشخیص نبود گفتند اهل بابل است. در حال برگشت به سمت درب خروج بودیم که ناگهان صدای پسرم را شنیدم که گفت: بابا یوسف رضا اینجاست، دوباره برگشتم همان شهید که گفته بودند اهل بابل است دوباره صدایم کرد و گفت: بابا نرو که گرفتار می شوی من یوسف رضا هستم.

هرچه گفتم دوباره جنازه را بازبینی کنیم قبول نکردند و گفتند ما کار داریم و باید برویم هرچه گفتم بابا پسرم با من سخن گفته. به حرفم گوش نداده و گفتند مگر مرده حرف می زند؟ گفتم شهدا زنده اند آنها که نمرده اند اما در را بستند و رفتند و گفتند اگر باز هم کاری داری برو پیش مسئول که الان نیست و رفته دنبال گازوییل، من هم همانجا روی پله کانکس های سردخانه نشستم خلاصه تا ساعت چهار روی پله نشستم تا مسئولش آمد کلی خواهش و تمنا کردم تا گفتند باز کنید دوباره جنازه را ببینید رفتم سر جنازه پلاکش را که در استخوان سینه اش فرو رفته بود خارج کردیم سپس پیکر را برگرداندم ناگهان دیدم بر روی لباس زیرش نوشته "یوسف رضارضایی" علی رغم غم بسیاری که مرا فرا گرفته بود از اینکه پسرم را یافته بودم و از ارتباطی که با او داشتم خوشحال بودم پلاک را هم بررسی کردیم دیدیم یک حروف را به اشتباه ثبت کرده بودند و پلاک نیز متعلق به یوسف رضا بود. مسوول و کارکنان تعاون به شدت گریه می کردند و من آنها را دلداری می دادم آنها به من می گفتند که شما چرا گریه نمی کنی؟ گفتم اینها آمده اند که شهید شوند شهیدی که با من حرف می زند و خود را به من نشان می دهد جایی برای گریه ندارد. مسوول تعاونی گفت آمبولانس حاضر است بیست تومان هم پول به من داد گفت: این هم هزینه بنزین بین راه،

در همان ایام در روستا دو عروسی داشتیم گفتم جنازه را فعلا منتقل نمی کنم و تصمیم دارم تا بعد عروسی ها صبر کنم و سپس مراسم تشییع جنازه را در روستایمان بر پا نماییم. باز هم گریه حاضرین بلند شد علی رغم اینکه سپاه آمبولانسش حاضر بود جنازه را در سردخانه گذاشتم و خود برگشتم تا مقدمات کار را مهیا کنم. سوار اتوبوس شدم در راه نزدیکیهای گدوک بودیم که شیطان در وجودم رخنه کرد و با خود اندیشیدم بابا پسرم شهید شده، حالا من چرا باید منتظر عروسی دیگران باشم در همین کلنجار با خودم بودم که شیطان بر من غالب شد تصمیم گرفتم وقتی رسیدم خبر را بدهم و برگردم و جنازه را بیاورم. زیراب از اتوبوس پیاده شدم و برای رفتن به اَتو (روستای محل زندگیمان) سوار مینی بوس شدم، آن زمان جاده ها هنوز آسفالت نشده بود و خاکی بود و سرعت خودروها پایین بود سوار مینی بوس که شدم از بس که خسته بودم به خواب رفتم در خواب یوسف رضا را دیدم و باهم به گفتگو پرداختیم و به من گفت : پدرجان تو بهترین تصمیم را گرفتی که جنازه را گذاشتی تا صبر کنی که عروسی های روستا پایان یابد. گفتم حالا جواب مادرت را چه بدهم؟ گفت مردد نباش الان هم برسی خونه مادرم روی پله دوم حیاط نشسته در گوشش جریان را بگو و از او بخواه آرام باشد و تا پایان عروسی ها صبر نمایند و سپس به همه اطلاع دهید در همین گفتگو بودیم که در یک پیچ تند ماشین پیچید و من از روی صندلی پرت شدم و از خواب بیدار شدم و لذت هم کلامی با شهیدم را از دست دادم با حال و هوای عجیبی به خانه رفتم هنوز کسی مطلع نبود دیدم همان طور که یوسف رضا گفته مادرش بر روی پله دوم حیاط نشسته است آرام به سمتش رفتم و در گوشش همان که یوسف رضا گفت، گفتم پذیرفت انگار خداوند سعه صدر و تحمل آن را داده بود به بستگان و دوستانی هم که همواره پرس و جو می کردند می گفتیم که گویا اسیر شده است و سپس بعد از پایان دو عروسی پیش رو، در تاریخ 24/4/1366 یعنی مصادف با سالروز تولدش، یوسف رضا در زادگاهش آرام گرفت.

 

مادر شهید یوسف رضا رضایی

 

میثم میثم
۱۹ مرداد ۹۵ ، ۰۵:۳۷ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

شهید یوسف رضا رضایی در ۲۴/۴/۱۳۴۹ در روستای اتو دیده به جهان گشود دوران ابتدایی وراهنمایی را در روستای اتو سپری کرد و دوره متوسطه وارد هنرستان شهید بهشتی زیراب در رشته برق ثبت نام نمود  و تا سال سوم متوسطه راخواند ودر دی ماه ۱۳۶۵ راهی جبهه شد و سپس در فروردین ماه ۶۶ مجددا راهی غرب شد ودر عملیات نصر۴ در شهر مائوت عراق در ۳۱/۳/۱۳۶۶ به درجه رفیع شهادت نائل آمد تشییع جنازه شهید در تاریخ 24/4/1366 بوده است.

میثم میثم
۱۹ مرداد ۹۵ ، ۰۵:۳۶ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر


1 – امت حزب الله ! در کارهایتان خدا را در نظر داشته باشید و هیچ گاه خدا را از یاد مبرید و پیرو و پشتیبان خط امام و روحانیت درخط امام باشید .
2 – راه من و راه کلیه شهدا را ادامه دهید و اسلحه بر زمین افتاده ام را بردارید و بر قلب دشمن بفشارید و نگذارید که خون گرم شهدا که در جریان است و مانند رود های خروشان می جوشد ٬ از جوشش و خروش باز ایستد .
3 – بیشتر از این سفارش نم کنم . امام را تنها نگذارید و از خط امام و روحانیت در خط امام پیروی کنید و بر دهان کسانی که می خواهند از این واقعیت سوء استفاده کرده و به انقلاب ضربه بزنند ٬ بزنید و نگذارید قد الم کند .
4 – امت حزب الله ! از خط گرایی و خط بازی بر حذر باشید و همیشه در متن انقلاب باشید نه در دور و بر انقلاب . از منافع انقلاب دفاع کنید و به فکر منافع انقلاب باشید و سعی نکنید که انقلاب را فدای خود کنید ؛ بلکه خود را فدای انقلاب کنید .
5 – از خداوند بخواهیم که ما را یاری کند تا از خون سهداء حراستع کنیم . چرا که هرچه بیشتر شهید بدهیم ٬ بار مسئولیت ما بیشتر خواهد بود و حفظ  حراست از آن هم سنگین تر خواهد شد .
6 – تو ای مادر عزیزم که از بدو تولد برایم زحمت کشیده ای و برایم شب ها سختی های فراوانی را متحمل شده ای . امید داشتی که در ایام پیری عصای دستت شوم ! اسلام مهمتر از همه ی مسلئل است و در این موقعیت باید از انقلاب اسلامی دفاع کرد . 
7 – مادرجان ! ... در همه حال باید نهال انقلاب را به جای آب با خون آبیاری نمود و من نیز به همین جهت به جبهه آمده ام .
8 – تو ای برادر عزیزم ! ... در همه ی ابعاد زندگی خدا را در نظر داشته باش و هرگز خدا را از یاد نبر و از منافع انقلاب تا آنجا که می توانی حمایت کن .

----------------------------------------

*وصیت نامه شهید یوسف رضا رضایی

«به نام آنکه گفت اقرا باسم رب الذی خلق – خلق انسان من علق

 

با درود و سلام بر یگانه پیشوای جهانیان صاحب عصر و الزمان خورشید تابناک آسمان ولایت و امامت زمان و با درود سلام بر اشرف آدم رسول خاتم پیامبر اکرم محمد مصطفی و با درود و سلام بر سالار شهیدان حسین مظلوم و با سلام بر ارواح پاک طیبه شهدا از صدر اسلام تا شهدای نینوا و از شهدای کربلا تا شهدای کربلاهای غرب و جنوب ایران و با درود و سلام بر امام امت پیر جماران خورشید درخشان جهان تشیع امام امت خمینی کبیر و با درود و سلام بر خانواده های رزمندگان، شهدا و اسرا

 

اینجانب یوسف رضا رضایی در تاریخ 28/3/1366 این نکات را در داخل سنگر نوشتم که اگر خداوند قبول کند و شهید شدم سفارشات من پس از شهادتم بشرح زیر است :

 

بدهکاریها : 1- حسین دادویه 2000 ریال 2- جهانگیر ذبیحی 1000 ریال 3- صابر طالبی 100 ریال 4- اسلامی بشلی 100 ریال و کسانیکه که بنده بدهکار هستند همه را حلال کردم در صورتیکه به شهادت رسیدم مجالسم را سبک بگیرید و در تشیع جنازه من فقط کسانی شرکت کنند که این انقلاب و این رهبری و این جنگ را قبول داشته باشند و کسانیکه این انقلاب و این جنگ را قبول ندارند حق ندارند در تشیع جنازه و در مجالسم شرکت کنند که باعث آزردگی روح من خواهد شد . نماز میت مرا صادق طالبی بخواند در صورتیکه شیخ صادق طالبی نبود شیخ رضا احمدی اقامه کند و برایم نماز بخوانید و همیشه شبهای پنج شنبه به مزارم بیائید و برایم فاتحه بخوانید و از همه برایم حلالیت بطلبید و اگر به همه شما بدی یا جسارت کردم مرا ببخشید و خواهران و برادر عزیزم مرا ببخشید از اینکه برادر خوبی برایتان نبودم مادر جانم مرا ببخش و

پدر جان مرا ببخش و برایم ناراحتی نکنید.»


میثم میثم
۱۹ مرداد ۹۵ ، ۰۵:۲۹ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر